۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

برمی گردم ...


واقعن که چقدر زود عادت می کنم ... عادت کردم به سر نزدن به این وبلاگ و ننوشتن ... حرفهای زیادی برای گفتن داشتم ولی خب دیگه حس و حال و مهم تر از همه فرصتی برای نوشتن نماند . آخ فرصت ... وقت ... ساعت ها و ثانیه ها ! الان چقدر خوب قدرتون رو می فهمم ... !
واقعن که خیلی زود عادت می کنم ... اصلن انگار از اول من کچل بودم ! انگار از بدو تولد این پای چپم می لنگیده  ... ! وای ... احساس میکنم این پوتین 20 ساله که پای منه ... وااااااااای انگار 1000 ساله که سرباز م !
آره الان دقیقن یک ماهه که سربازم . چیه ، باورت نمیشه ؟ هــــه ! راستش خودم هم باورم نمیشه ، فقط بهش عادت کردم ... این روزا خیلی ازم میپرسن که چی شد که رفتی سربازی ؟  تو ... خدمت ... اجباری ... زیر این پرچم ؟!؟ راستش حقیقت اینه که نمی دونم ... یعنی یادم نیست ! دفترچه ای بود که پست شد و نامه ای که چند ماه بعد اومد و گفت اول اردیبهشت روز آخره آزادیته ! یادم نمیاد ... واقعن من بودم که اون دفترچه رو پست کردم ... ؟   آخ گفتم آزادی ... چقدر این کلمه با ارزشه و چقدر نسبی !  الان آزادی من شده آخر هفته ها و بیرون اومدن از اونجا و دیدن در و دیوار شهر ... باور میکنی روز اولی که اومدم بیرون ، وقتی اولین زن ... یه زن خیلی معمولی رو تو خیابون دیدم ، اشکم سرازیر شد ؟!  خیلی حساس شدم ...
یکی دیگه از سوالات متداول اینه که الان اوضاعت چطوریه ؟ خب میدونی ، این مثلن پادگان ما تو همین تهرانه . البته به هتل ف... معروفه . نمیدونم چرا ؟ حالا یا بچه های دوره های قبل هتل ندیده بودن یا من خیلی پر توقعم ! به هر حال ما اونجا از 4.30 صبح تا 9.30 شب مشغول آموزش دیدنیم ... آموزش ! اونجا به تلف کردن وقت و کارای بیهوده میگن آموزش ... جزئیاتش بمونه برا بعد ... الان فکر کردن بهش هم حالم رو بهم میزنه . مهم ترین چیزایی که من یاد گرفتم این بوده که اصولن بدنم به غذا احتیاج چندانی نداره و اینکه هیچکس از گشنگی نمی میره !! این رو هم یاد گرفتم که کلن چیزی به نام میکروب و اینا وجود نداره و اون کارایی که من فکر می کردم اسمش نظافته فقط سوسول بازیه !
یه سوال دیگه ازم میپرسن اینه که خیلی سخته ؟!؟ خب این دیگه کاملن به آدمش بستگی داره . آره برای من سخته ... منی که هیچ وقت عادت به مجبور بودن و محصور بودن نداشتم ... صبح زود پاشدن سخته ... اجبارن نماز خوندن سخته ( فکر کن ... من نماز می خونم ! یعنی نماز که بلد نیستم ... اداش رو درمیارم ! ) ... غذا نخوردن سخته ( نمی دونم بقیه چطوری می خورن  ! ) ... فعالیت های سنگین بدنی برای آدم راحت طلبی مثل من سخته ... امر و نهی شنیدن سخته ... بدست گرفتن اسلحه ، این اهریمنی ابزار بنیان کن برای من خیلی سخته ... دور از عزیزان بودن سخته ... سخته ، همش سخته . ولی میدونی این سختیا هیچ چی نیست یعنی به همه اینا راحت عادت کردم ... سخت ترین و غیر قابل تحمل ترین چیز اونجا برای من اینه که می بینم با بقیه فرق دارم ... می بینم که خیلیا از این شرایط مزخرف دارن لذت می برن ! بابا من نمی فهمم چطور یه عده میگن این بهترین دوران عمر آدمه ؟!  خلاصه اینکه :

                    درد من حصار برکه نیست ، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است .

-      خیلی دلم براتون تنگ شده بود سعی می کنم ازین به بعد بیشتر بنویسم و به همه سر بزنم .
-     این نوشته ی آشفته رو فقط به خاطر فرشته کوچولویی نوشتم که تو این مدت خیلی هوام رو داشت و کمکم کرد و ازم خواست تا اینجا رو بروز کنم ... نمی دونم چطوری ازش تشکر کنم . اگر نبود ... فکرش رو هم نمیتونم بکنم ... بی خیال !

آدینه 31 اردیبهشت .

۱۳ نظر:

  1. کاشکی ما هم از این فرشته ها داشتیم....
    زود برگرد

    پاسخحذف
  2. که اینطور!!؟ واقعن عجب روزگاریه...حالم از سربازی به هم میخوره،هیچ نمی تونم به خودم بقبولونم که روزی مجبور باشم تو چشم یکی از شکم گنده های مغز فندقی ذوب شده ی این نظام زل بزنم و بگم "الله اکبر...پاینده رهبر" ...ولی خب،شتریه که در خونه هر کسی می خوابه(بهتره بگیم روی هر کسی می خوابه!!!)
    بگذریم...امیدوارم که هر جا هستی موفق باشی،کم کم داشتم نگرانت میشدم...
    راستی آلبوم جدید آناتما هم اومد،خیلی دوست داشتم بودی و از اینا...فکر کنم تا حالا داونلودش کرده باشی...

    هر وقت فرصت کردی و آزاد شدی بازم به نت بیا

    تا بعد...

    پاسخحذف
  3. خیلی خیلی خوش آمدی ... بازگشتت فرخنده باد !
    چه با احساس و صد البته تلخ نوشتی مازیار جان ... امیدوارم که این دوره رو به سلامتی بگذرونی و تموم شه بره پی کارش ! اون فرشته کوچولوتم که هست ! پس دیگه غصه نخور !

    پاسخحذف
  4. خدا رو شکر(کدوم خدا؟) دخترم و مجبور نیستم برم سربازی و کارای اجباری مثل نماز خوندن و گفتن الله اکبر با صدای بلند و .... و البته از همه بدتر با ادمایی که یه دنیا با هم فرق داریم زندگی کنم!!!
    امیدوارم بتونی بقیه روزا رو هم تحمل کنی!!!


    این روزا نت خلوت شده یکی میره سربازی، یکی میره تغییر مسیر زندگی بده و یکی عشقشو از دست داده و افسرده است خلاصه سوت و کوره!!!
    انگار نه انگار یه زمانی جنبشی به پا بود!!!
    خلاصه منم دپرس کردید!!!

    پاسخحذف
  5. مازیار جان
    سلام... یعنی واقعاً سلام... خیلی وقت بود نبودی... فکرش رو هم نمی کردم که رفتی سربازی! واقعاً دلم برات تنگ شده بود... خوشحالم کردی.... بیشتر تو نت بیا

    پاسخحذف
  6. آلبوم جدید آناتما هم اومد؟؟؟!!!!!!!!!!
    من فکر میکردم گروه اناتما بعد از رفتن داداش بزرگه از هم پاشیده شده!!!من تا 2008 دارم...
    البته اگه هم همچنان گروه پا برجا باشه بازم اون اناتمای قدیم نمیشه (دهه 1990)...

    پاسخحذف
  7. به به! "جناب سرباز"!/
    عجب سعادتی نصیبت شده که رفتی به ما!؟!؟! خدمت کنی!
    راستی اگه یه روزی روزگاری تو یکی از خیابونای این شهر خرابه! تو روی هم وایستادیم، یواش بزنیمونا!
    عجب شیرتو شیریه!
    چقدر خوشحال شدم بازم وبت اومد بالای لیست لینکدونیم!

    پاسخحذف
  8. با درود
    باز فیلتر شدن و باز هم انتقال وبلاگ به آدرسی دیگر.
    لطفاً لینک وب را اصلاح نمایید.
    با تشکر
    آدرس قدیمی
    http://rahrovaneraheakbar-m9.blogspot.com/

    آدرس جدید
    http://rahrovaneraheakbar-m10.blogspot.com/

    پاسخحذف
  9. نگران نباش هموطن. دوران سربازی هم خاطرات خوبی داره.
    بعد ها که فرصت پیدا کردی ، از خاطره هات هم مینویسی.
    خوش باشی دوست عزیز

    پاسخحذف
  10. درود
    به روزم با مقاله :پرسش از نسبت موسوی و خط امام : اهداف انقلاب و مطالبات جنبش سبز
    و گزارش های :
    متهمان فراموش شده و جنایت بی پایان!

    قصه پر غصه از ” یک دوست هم بغض “

    پاسخحذف
  11. سلام. یه سوال در مورد سی باکس دارم
    میخواستم بدونم چطور میشه در cbox کاری کرد که پیامها فقط بعد از تایید مدیر به نمایش در بیان نه قبلش. تشکر از راهنمایی تون.

    پاسخحذف
  12. درود به آقا مازیار گل و گلاب

    من خودم تجربه نداشتم خوشبختانه یا متاسفانه ولی از هر کسی که رفته شنیدم دوستهای سربازی جزو بهترین دوستهای آدم میشن. دوست تنها منظورم یک ادم نیست. دوست میتونه همون عشقی باشه که تو آخر هفته می کنی یا میتونه همین عشقی باشه که با دوستان مجازیت تقسیمش میکنی.
    بد ترین زمانها هم برای انسان خاطره میشن.

    پیروز باشی و تلاش کن زود تر به روز کنی وبلاگتو چون نوشتن خیلی به انسان آرامش میده.

    پاینده ایران

    پاسخحذف
  13. بالاخره برمیگردی پیش خودمان و بقول خودت که اون بالا نوشتی چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم...؟!

    پاسخحذف

چه كسي مي خواهد ، من و تو ما نشويم ... ؟!
خانه اش ويران باد ... !
من اگر ما نشوم، تنهايم ... !